هر
علمی موضوعی دارد و این موضوع عبارت است از چیزی که آن علم درباره آن بحث می کند. و هر یک از مسائل علم را که در نظر بگیریم، خواهیم دید که در رابطه با آن موضوع است.
مثلا موضوع علم
طب،
بدن انسان و موضوع علم
ریاضیات،
عدد است.
اساسا تمامی علوم و دانشها، هر یک موجودات را از جنبه خاصی مورد بررسی قرار می دهند که این جنبه، همان موضوع آن هاست:
علم
زیست شناسی موجودات را از آن حیث که
حیات دارند؛ علم
فیزیک موجودات را از آن حیث که
حرکت دارند و علم
شیمی موجودات را از جنبه
خواص شیمیایی مورد بررسی قرار می دهند.
بر این اساس، موضوع علم زیست شناسی، حیات موجودات؛ موضوع علم فیزیک حرکت موجودات و موضوع علم شیمی، خواص شیمیایی موجودات است.
فلسفه نیز از این قاعده مستثنی نیست و موضوعی دارد. به همین دلیل باید موجودات را از جنبه ای خاص، همانند علوم دیگر مورد بررسی قراردهد. اما این جنبه چیست؟
این جنبه از موجودات، همان
وجود موجودات است و فلسفه، موجودات را از آن جنبه که وجود دارند، بررسی میکند. یعنی، فلسفه به موجودات می پردازد از آن حیث که وجود دارند، نه از آن حیث که حیات دارند یا حرکت دارند یا خواص شیمیایی دارند و غیره ... .
به عبارت دیگر، موضوع سایر علوم، انواع
ماهیات است.(مانند حرکت، خواص مختلف، عدد، اندازه و ... .) در حالی که موضوع فلسفه، وجود و هستی است.
ارسطو نیز در تعریف موضوع فلسفه می گوید:
فلسفه علمی است که از موجودات از آن جنبه که وجود دارند، صحبت می کند.برای اطلاعات بیشتر در این باره نگاه کنید به:
بدین ترتیب،
موضوع فلسفه عبارت است از:
حقیقت وجود و احکام آن. فلسفه، دانشی است که در آن، از ویژگی های حقیقت وجود بحث می شود و علمی است که در آن، خواص
بودن را بررسی می کنند نه خواص
این گونه بودن را.
فلاسفه می خواهند آنچه را که در عالم هستی حقیقت دارد، به همان نحوی که تحقق دارد و هست، بفهمند. به همین خاطر نباید تصور کرد که فلسفه منحصرا از
خدا یا موجودات خاصی بحث می کند؛ بلکه موضوع آن، همانطور که گفته شد، اصل وجود است که اعم از وجود خدا و یا وجود موجودات است.
منابع
- درآمدی بر فلسفه اسلامی، صفحه 24
- فلسفه و منطق، صفحه 41