حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
عدهای از شیعیان، از جمله
جابربن یزید جعفی خدمت پدرم
حضرت باقر علیه السلام رفتند و گفتند آیا پدرت
امیرالمومنین علی علیه السلام به امامت و پیشوائی اولی و دومی
ابوبکر و
عمر راضی بود؟
حضرت فرمود: به خدا قسم نه .
گفتند: پس چرا « خوله حنفیه » را که آنها به اسارت گرفته بودند به نکاح خود در آورد حکم اسیران زن اینست که مسلمانان می توانند آنها را به عنوان کنیزی داشته باشند و با آنها نکاح کنند یعنی اگر امامت آنها صحیح نباشد اسارت خوله هم صحیح نیست پس نکاح بعنوان کنیزی با او نباید صحیح باشد،؟!
امام باقر علیه السلام فرمود ای جابر جعفی برو به منزل جابر بن عبدالله انصاری و بگو شما را محمد بن علی الباقر می طلبد.
جابر جعفی می گوید: رفتم به در خانه جابر بن عبدالله و در زدم، جابر بن عبدالله از داخل خانه صدا زد صبر کن ای جابر جعفی، وقتی خارج شد گفتم از کجا دانستی که پشت در منم جابربن عبدالله گفت مولایم حضرت باقر علیه السلام دیشب به من خبر داده بود. . . .
هر دو آمدیم به مسجد، چون امام باقر علیه السلام نگاهش به ما افتاد فرمود: ای جماعت برخیزید و از این شیخ مساله خوله را بپرسید تا آنچه خودش دیده و شنیده برای شما بگوید.
آنها آمدند و سؤال را تکرار کردند.
جابربن عبدالله انصاری مفصلاً جریان خوله را شرح داد که مختصراً این است که خوله بعد از اسارت محاجه ای با ابوبکر کرد و ثابت نمود که او را به حق اسیر نکرده اند و هیچکس نتوانست جواب او را بدهد لذا دیگر نکاح از راه اسارت با او باطل بود و بعد جریان مفصلی رخ داد و امیرالمومنین علیه السلام به اعجاز از زمان تولد خوله خبر داد سپس امیرالمومنین خوله را به خانه
اسماء بنت عمیس آورد و به او فرمود از او پذیرائی و احترام کن بعد از چندی برادر خوله آمد و حضرت خوله را خواستگاری و به عقد نکاح خود درآورد پس خوله به عنوان اسیری با امیرالمومنین علیه السلام نبوده بلکه یک ازدواج به عنوان زن آزاد بوده است.
این سخنان را جابر برای مردمان بیان کرد.
جماعت
شیعه از جابربن عبدالله تشکر کردند و گفتند خداوند ترا از گرمای آتش نجات دهد آنچنان که ما را از شک و شبهه نجات دادی.
منابع:
بحار الانوار، ج 42، ص 84، ح 14.
مراجعه شود به:
مقامات جابر بن عبدالله انصاری نزد پیامبر اکرم