مسمغان دنباوند
«22 - 144 ق / 761 -642 م»
قدیمیترین ذکری که در روایات مورخان اسلامی از سلالههای محلی در
طبرستان در دست هست مربوط به
مسمغان دنباوند و اسپهبد طبرستان معروف به
گیل گیلان است که هر دو سلاله مقارن فتح بلاد ری و جرجان «22 ق / 642 م» با اعراب مصالحه کردند. مسمغان دنباوند «
دماوند» صلح نامه ای با تصمیم بن مقرن نوشت که سند صلح نامه در روایت طبری نیز آمده است. در این صلح نامه، مسمغان دنباوند، مردانشاه نام دارد و احاطه طبری بر اخبار ولایت خویش در صحت نام این فرمانروا جای تردید باقی نمیگذارد. صلح نامه حاکی از آن است که این فرمانروا با پرداخت مالی به اعراب، سرزمین خود را از هجوم این قوم در امان داشت.
مصالحه سعید بن العاص با حکان دنباوند و رویان
از احوال مسمغان دنباوند به دنبال صلح نامه سال 22 ق / 642 م، چندان خبری در دست نیست، اما از اخبار فتوحات اعراب چنین بر میآید که ظاهراً
سعید بن العاص هفت سال بعد از این صلح نامه، در این حدود با حکان دنباوند و رویان مصالحه کرده باشد «حدود 29 ق / 649 م». همچنین نقل است که در پایان عهد اموی، به دلیل این که ابو مسلم از حکام مسمغان درخواست کرد تا مال صلح یا خرابی را که قبول کردهاند بپردازند، مسمغان بلافاصله آن را رد کرد و در جواب تندی که به ابو مسلم داد، او را خارجی و یاغی خواند و به دنبال آن لشکری هم که ابو مسلم به دفع او گسیل کرد کاری از پیش نبرد و او تا زمان منصور از تعرض عباسیان مصون ماند. در واقعه خروج راوندیه در
کوفه نیز که جان خلیفه منصور به خطر افتاد «137 ق / 754 م»، ابرویز، برادر مسمغان حاکم، به خاطر رنجش، آزردگی و ناخرسندی از برادر به درگاه خلیفه رفت تا در دفع فتنه به خلیفه یاری رساند که مورد اعتماد او نیز واقع شد. چندی بعد که مهدی عباسی به اشارت پدرش منصور به نواحی غز و ری آمد «141 ق / 758 م»، ابرویز همراه سپاه اعراب بود. مقارن آن ایام اسپهبد دابویی، - خورشید - با مسمغان در جنگی سخت درگیر شد که به همین دلیل لشکری به دماوند آورد. در نهایت چون از عزیمت سپاه مهدی به غزو طبرستان آگاهی یافت با مسمغان صلح کرد و به اتفاق او با اعراب به جنگ پرداخت. اما نبرد طولانی شد و با وجود مقاومت مسمغان، دامنه آن به جبال رویال هم سرایت کرد. اشارت و توصیه ابرویز، برادر مسمغان سبب شد تا عمر بن العلاء را که در واقعه خروج سنباد هم در آن ولایت به خلیفه خدمت کرده بود به فتح طبرستان گسیل دارند. سرسختی دو طرف منجر به جنگ سختی شد و سرانجام قلعه طاق که محل خزاین و پناهگاه زن و فرزند اسپهبد طبرستان بود به دست اعراب افتاد و اسپهبد از روی ناچاری اقدام به خودکشی کرد. مسمغان هم مغلوب و هلاک شد و زن و فرزندش مثل بستگان اسپهبد خورشید به اسارت درآمدند و بدین گونه دنباوند / دماوند و طبرستان به دست اعراب افتاد.
ادامه یافتن فرمانروایی مسمغان
مع هذا قدرت محلی سلاله مسمغان که ابرویز برادر فرمانروای مغلوب مدعی وراثت آن بود، ظاهراً توسط او ولی با قبول تبعیت از دربار خلیفه ادامه یافت و بدین گونه قدرت محلی این سلاله مدتها پس از انقراض دودمان اسپهبدان دابویه نیز همچنان در حدود دماوند باقی ماند، چنان که در واقعه کلار و اتحاد امراء
دیلم و رویان برای حمایت از داعی زیدی -
حسن بن زید - و مخالفت با سلطه عمال
طاهریان در
طبرستان «250 ق / 864 م»، مسمغان دنباوند نیز شرکت داشت.
در واقع بعد از شکست و هلاکت مسمغان و نقشی که برادرش؛ ابرویز در ویرانی آن خاندان داشت، سرزمین دماوند جزو قلمرو خلیفه درآمد، هر چند نام مسمغان تا مدتی به عنوان حاکم محلی باقی بود، اما مسمغان دنباوند از آن پس، تابع عامل یا حکمرانی بود که از سوی خلیفه بر ولایت جبال و قومس یا نواحی
ری و قزوین حکم میراند و مقارن غلبه سرکردگان دیلم و گیل که سرانجام قدرت
آل بویه و
آل زیار از آن میان برخاست، از سلاله مسمغان در دنباوند ظاهراً دیگر نقشی و نشانی باقی نماند.