مرداویج زیاری
«323-316ق /935-928 م»
از گذشته مرداویج بن زیار که ناگهان با قتل اسفار دیلمی پا به صحنه تاریخ گذاشت، اطلاع چندانی در دست نیست،
همین قدر روشن است که جد وی، وردانشاه نام، از طوایف گیل بود و ظاهراً دشواری معیشت در آن نواحی، او را وارد خدمات لشکری و ارتباط با چریکهای سپاه سامانی در خراسان کرده بود.
روی کار آمدن مرداویج
در دورهای که جنگجویان
به تأیید یا مخالفت دعوت
زیدیه در صحنه حوادث وارد شدند،
مرداویج نیز نام و آوازهای پیدا کرد و چون به سپاه
اسفار بن شیرویه پیوست، با اقدام به قتل
داعی ابو جعفر حسن بن قاسم «رمضان 317 ق / اکتبر 929 م» خود را سرکردهای جسور و ماجراجو نشان داد.
از آن پس در طی کشمکشهایی که سرداران دیلم را با یکدیگر درگیر میکرد و بلاد
- جرجان،
- طبرستان،
- قومس و
- جبال
را در طی حوادث از دست یک مدعی به دست مدعی دیگری انداخت و همچنین همه جا، شهرها و آبادیهای بین راه را معروض قتل و غارت ماجراجویان میداشت،
توانست با طرح توطئهای جهت توقیف و قتل اسفار و یارانش، قدرت سپاهیگیری را مدتی از دست طوایف دیلم، به تیرههای گیل منتقل کند و
با استفاده از روح ستیزه جویی و جنگجویی طوایف گیل از بازمانده متصرفات اسفار برای خود به تدریج قلمرو بزرگی دست و پا کند.
لشکر کشی های مرداویج
وقتی مرداویج با قتل اسفار بر مال و سپاهش دست یافت «319 ق / 931 م» کوشید تا با دست و دل بازی و خوش خُلقی، هم اعتماد سپاه را جلب کند و هم در نواحی مجاور، خود را بر خلاف اسفار پهلوانی محبوب جلوه دهد.
بعدها، چون موضع خود را مستحکم ساخت، جاذبه قدرت، او را به توسعه قلمرو خویش واداشت، خاصه آن که قلمرو محدود اسفار جهت ارتزاق سپاهش کفایت نمیکرد :
فزونی سپاه که آمیزهای از ترک، گیل و دیلم بود و کسب غنایم بسیار هر روز بر تعداد سپاهیان میافزود، در همین ایام بود که در نواحی ری، قم و همدان این سپاه به ضبط شهرهای تازه فتح شده پرداخت.
همچنین فراوانی غنایم و اموالی که به کمک این لشکر از طریق غارت و کشتار دایم در بلاد جبال برای مرداویج حاصل شده بود، جنون نمایش قدرت، حرص جمع آوری ثروت و تجمل را به شدت در گیله مرد افزود.
پیروی از شیوه کار اسفار که او هم در غلبه سودای قدرت، اندیشههایی مشابه را در خاطر پرورده بود نیز این عده ی سپاه را در نزد او دستاویز سوداهای تحقق ناپدیر خود کرد.
مرداویج مدعی خلافت
چنان که پیداست منجمان و متعلقان نیز به او القاء کرده بودند که در اصفهان صاحب فرصتی خواهد شد تا دین باستانی را احیاء کند و خاندانی عظیم از شاهان نسل او به وجود خواهد آمد. این تلقینها که شاید القاء رویاها و آرزوهای خود او بود، ظاهراً متملقان را در نیل به رضایت خاطر او متفق القول کرد. از این رو مشاهده سپاه و خزاین، او را به اندیشه بر انداختن خلافت عباسیان و احیاء یک سلطنت جدید غیر عربی انداخت.
- مرداویج در انتظار تختگاه ساسانی
مرداویج فرمان داد تا تخت و تاج زرین مرصعی برایش بسازند، در مورد تاج نیز به دنبال بررسیهای که در اشکال تاجهای شاهان ساسانی کرد، حکم نمود تا تاجی نظیر تاج خسرو انوشیروان برایش درست کنند. به
ابن وهبان نیز که به دنبال تاراج و کشتار اهواز از جانب او در آن نواحی امارت داشت، دستور داد تا
هر طور شده، آن چه را که در مداین از ایوان و طاق کسری باقی است به صورت سابقش تعمیر نماید تا به دنبال پیروزیاش بر خلیفه، آن جا را تختگاه خویش سازد و در عالم پندار، به بهای این مایه کشتار و غارت تاج کسری بر سر نهد و پس از گذشت سیصد سال، دوران خسرو انوشیروان را تجدید کند.
- سازش با خلیفه المقتدرباالله
عشق به این رویاها، مرداویج را واداشت تا با خلیفه بغداد سازشی ریاکارانه در پیش گیرد. با آن که پیش از نیل به قدرت، اقدام به مخالفت با اسفار را به بهانه بدکیشی او و علاقه خود به آیین مسلمانی دستاویز کرده بود، در پی نیل به قدرت، کوشید مخالفت با آیین اسلام را مایه تهدید خلیفه نماید و در عین حال شور و شوق بقایای زرتشتیان طبرستان، دیلم و اهل جبال را در مبارزهای که با خلیفه در پیش داشت به سود خود تجهیز نماید.
مع هذا چون اسباب کار را برای نیل به مقصود آماده و مهیا نمیدید، به دنبال غلبه بر اصفهان و بلاد جبال، به دروغ با خلیفه از در سازش و دوستی درآمد.
جامه سیاه که شعار عباسیان و نشانه پیوستگی به آنها بود بر تن کرد و فرستادهای هم نزد خلیفه عباسی،
المقتدر بالله، گسیل کرد «319 ق / 931 م» تا آن چه را خود او در آن ایام به زور به تصرف درآورده بود، به تأیید خلیفه برساند.
حتی در موافقتهایی که با خلیفه صورت گرفت، مقرر گردید که مرداویج دینور و نواحی مجاور آن را که اعراب ماه الکوفه میخواندند، همراه با همدان به خلیفه مسترد کند و باقیمانده ولایتهایی که در تصرفش بود، همچنان در دستش باقی بماند و هر ساله هم مبلغی معین به بیت المال خلیفه بپردازد.
با این قرار، خلیفه برای او منشور و لوا فرستاد همراه با خلعتی که عبارت بود از جامه سیاه که قبول آن نشانه وابستگی به خاندان عباسیان بود.
در عین حال بغداد هم که ضعف روحی این مدعی را دریافته بود کوشید تا قدرت او را تا حد امکان محدود نماید.
در همین ایام
قاهر خلیفه که بعد از مقتدر به خلافت رسید، از مرداویج خواست تا دست از اصفهان بکشد و به بلاد ری و جبال اکتفا کند «321 ق / 933 م».
قتل مرداویج
مرداویج با آن که کوشید در برابر این حکم خلیفه مقاومت نماید، عاقبت در ظاهر به پس دادن آن دیار رضایت داد. مع هذا هر چند سلطه او در اصفهان و جبال همچنان دوام یافت، ناخرسندی اطرافیان، اسباب قتل او را به دست غلامان ترک خویش مهیا ساخت و خلیفه را از تهدیدات مخاطره آمیز و شعارتهای این حکمران زیاری رهایی بخشید.
قتل او که غارت خزاین و اموالش را نیز در پی داشت، نزد خلیفه بغداد با شادی تلقی شد، اما نزد یاران مرداویج از جمله برادرش وشمگیر با وحشت و تأثر صورت گرفت.
جنازه مرداویج با سپاه گیل و دیلم به ری منتقل و دفن شد و به دنبال تشریفات فوق العادهای که در جریان تشیع جنازه او برگزار شد، وشمگیر به امارت و جانشینی برادر انتخاب شد.
همچنین ببینید