ارسطو خودش مابعدالطبیعه را چنین تعریف می کند:
علم به موجود از آن حیث که
وجود دارد؛ یعنی هدف آن، بررسی کلی ترین و عام ترین مسائلی است که در مورد هر چیزی می توان مطرح نمود. مسائلی مانند:
این همانی، دوام،
مکان،
زمان،
ماده،
علیت و غیره... .
ارسطو اصول مفاهیم تازه ای را در مابعدالطبیعه اش پایه ریزی می کند که خلاصه آنها بدین ترتیب است:
او در ابتدا میان
ذات هر چیزی با صفات آن یا به عبارت دیگر، میان
جوهر که وجود حقیقی و مستقل و قائم به خود است، با
عرض که وجود مستقل ندارد و قائم به جوهر است، فرق گذاشت.
سپس اعراض را در 9 دسته طبقه بندی کرده و همراه با جوهر،
مقولات ده گانه خواند.
پس از آن، ارسطو وارد بحث مهم قوه و فعل می شود. وی جهان هستی را به قوا و فعلیت ها تقسیم کرد و گفت: عالم بر مدار قوه و فعل می گردد. قوه یعنی
استعداد برای به بودن چیزی و فعل یعنی بودن و تحقق آن چیز.
مثلا دانه بلوط بالقوه
درخت بلوط است و درخت بلوط، فعلیت همین قوه است؛ یعنی بالفعل، درخت بلوط است. بنابراین، وجود، زمانی بالقوه و زمانی بالفعل است.
مفهوم دیگری که ارسطو طرح کرد، مفهوم ماده و صورت بود. وی میان دو جنبه از موجودات فرق گذارد و بیان کرد که هر موجودی عبارت است از ماده و صورت. ماده هر موجود، مصالح و مواد و خمیره ای است که آن چیز از آنها ساخته شده است. و صورت هر چیز، ساخت و سازمان آن چیز است.
مثلا در مورد کوزه، گل و خاک، ماده است و شکل و قالب کوزه، صورت آن است. در واقع، صورت کوزه، چگونگی در هم آمیختن گل و خاک و ساخته شدن کوزه است.
در اینجا ارسطو قوه و فعل را به ماده و صورت مرتبط می سازد؛ به این صورت که:
ماده همان وجود بالقوه است و صورت، فعلیت موجود ویا به عبارت دیگر، وجود بالفعل است. صورت، فعلیت ماده است و حقیقت هر چیز، صورت اوست. در انسان جسم به منزله ماده و
نفس به منزله صورت اوست.
هر موجودی وجود بالقوه و بالفعل و یا ماده و صورت دارد و چون صورت، فعلیت و حقیقت موجود است، کمال هر چیزی در صورت آن است نه در ماده آن.
در نظر ارسطو، مرگ و ولادت و
کون وفساد یعنی از بین رفتن صورتی از ماده و پدیدار شدن صورت دیگر.
ماده همیشگی است و صورت ها هستند که عوض می شوند. و به همین دلیل با تأمل عقلانی می توان عقب رفت و به ماده نخستین و اولیه ای رسید که هنوز صورت نپذیرفته و ماده (قوه) محض است. این ماده و قوه محض که هیچ تعینی ندارد،
هیولای اولی نام دارد. اما باید توجه داشت به دلیل آن که ماده هیچ گاه از صورت جدا نمی شود، هیولای اولی یا ماده بی صورت نمی تواند وجود خارجی داشته باشد و فقط فرض ذهن ماست.
در نظر ارسطو درباره هر موجود و هر رویدادی می توان چهار گونه علت برای آنقائل شد. یعنی وقتی درباره سبب پیدایش آن موضوع و رویداد سوال می پرسیم، می توانیم چهار نوع دلیل و علت برای آن ذکر کنیم:
اول،
علت مادی آن که عبارت از ماده آن موجود است. (در مثال کوزه، خاک و گل علت مادی کوزه است.)
دوم،
علت صوری آن که عبارت از ساخت و سازمان و چگونگی کنار هم قرار گرفتن ماده است. (در مثال کوزه، شکل و ساخت کوزه، علت صوری کوزه است.)
سومین علت،
علت فاعلی است، یعنی سازنده موجود و محرک آن. (سازنده کوزه)
و چهارمین علت،
علت غائی است، یعنی امری که موجود برای آن به وجود آمده و برای آن به حرکت در می آید. (هدف سازنده کوزه.)
در نظر ارسطو، بدلیل آنکه فعلیت، همان صورت است و صورت نیز کمال است، ماده همواره در حال حرکت به سوی صورت و غایت خویش است، زیرا هدف ماده کمال یافتن و رسیدن به حقیقت خود است.
آخرین درجه کمال، جایی است که فقط فعلیت باشد و هیچ قوه ای در کار نباشد؛ یعنی صورت محض باشد.
چنین مو جودی خداست که فعلیت و صورت محض است و لذا حرکتی ندارد (زیرا حرکت یعنی سیر قوه و ماده به سوی فعلیت و صورت خود)، بلکه او همه چیز رابه حرکت وا می دارد و همه موجودات رو به سوی او در حال حرکتند.
نظر ارسطو درباره کلیات
ارسطو نیز مانند
افلاطون معتقد بود که علم به محسوسات که
جزئی اند تعلق نمی گیرد، بلکه فقط
کلی است که با عقل ادراک می شود.
با این حال بر خلاف افلاطون که کلیات را موجودات واقعی و مستقل از انسان می دانست، وی جدایی کلیات از جزئیات را تنها در ذهن قائل بود، نه در خارج. او در رد
مُثُل افلاطونی دلایل مختلفی ارائه کرد.
برای آگاهی از این دلایل نگاه کنید به:
و برای اطلاعات بیشتر از مابعدالطبیعه ارسطو می توانید بنگرید به:
منابع
- سیر حکمت در اروپا، جلد 1، صفحه 34
- تاریخ فلسفه غرب، صفحه 118
- آشنایی با فلسفه غرب