قیام مازیار
«225- 224 ق / 840- 839 م»
قیام مازیار که مقارن پایان عهد بابک روی داد، در راستای شورش خرم دینان بود. این نهضت که شاهزاده
طبرستان بدان دامن زد و زمینه آن در بین عامه اهل طبرستان از قبل و شاید تا حدی تحت تأثیر نهضت بابک فراهم شده بود در واقع صورت یک نهضت روستایی، ضد فئودالی و ضد عربی داشت که شاهزاده طبرستان - مجوسی مرتد در طرز تلقی دستگاه خلیفه - هم در رأس آن بود مازیار بن قارن شاهزاده محلی طبرستان و وارث حکومت و قسمتی از جبال آن نواحی بود که کوه قارن خوانده میشد و آن ناحیه جنوب شهر ساری واقع بود. آیین زرتشت و شاید برخی عقاید مزدکی که تا حدی واکنش روح عامه در برابر سلطه آیین رسمی - اسلام - بود، از دیر باز در این نواحی باقی مانده و تا مدتها بعد از سرکوبی قیام مازیار هم در بین بیشتر مردم این کوهستانها رایج بود. مازیار چون در آغاز حکومت محلی خویش که آن را از پدر به ارث برده بود با مخالفت خویشان نزدیک مواجه شد، بی هیچ الزام و ضرورتی به
بغداد رفت. او به درگاه
مأمون خلیفه راه یافت و به دست مأمون، اسلام آورد. خلیفه هم او را محمد نامید و حکمرانی نواحی تحت حکومت پدرانش را در جبال طبرستان، به او واگذار کرد. در بازگشت به طبرستان، مازیار که در این هنگام محمد خوانده میشد و عامل مأمون به شمار میآمد، به اتکاء حکم و حمایت خلیفه، مدعیان خود و ازجمله عموی خود را که در آغاز کار با وی به مخالفت برخاسته بود، از میان برداشت و به عنوان یک والی مسلمان و یک نماینده خلیفه عباسی، تمام طبرستان و رویان را قلمرو خویش اعلام کرد و خود را با دعوی حاکم بلا منازعه تمام
گیلان و طبرستان گیل گیلان و اسپهبد اسپهبدان خواند و به رسم معمول عهد
ساسانیان به خود عنوان پَتشخوارگر شاه داد، به این ترتیب تفوق طاهریان خراسان را هم که طبرستان و گیلان زمین از جهت تقسیمات اداری جزو قلمرو آنها محسوب میشد، نادیده گرفت، خراج طبرستان و رویان را که بر طبق رسوم دیوانی میبایست از طریق آنها به خزانه بغداد پرداخته میشد، به طاهریان نداد، اما در عین حال پرداخت آن را قطع نکرد و به همان اندازه که در نزد مأمون تعهد کرده بود، بی واسطه نزد خلیفه فرستاد. بدین گونه با قطع رابطه با والی خراسان، در واقع نسبت به دیوان خلیفه و سازمان مالی و اداری او به طور غیر رسمی اعلام عصیان کرد و خراسان و بغداد هر دو را بر ضد خود برانگیخت.
چندی بعد، در عهد
خلافت معتصم، مخصوصاً از وقتی که افشین برای دفع بابک به آذربایجان آمد، با وعده حمایت از او و حتی بیشتر به خاطر ناخرسندیهایی که از بابت تابعیت اداری به خراسان و طاهریان داشت، عصیان خود را به صورت یک شورش واقعی آشکار کرد و عامه کوه نشینان ولایت را به یاری خواست «224 ق / 839 م».
نهضت سرخ علمان یا سرخ جامگان
شور و هیجان روستاییان کوهستان که از سخت گیریهای عمال خراج و از کوچک شماریهای مأموران اخذ جزیه به ستوه آمده بودند، عصیان او را تدریجاً به یک انقلاب تبدیل کرد و تقریباً بدون آن که در طرح شورش خود به چنین انقلابی اندیشیده باشد، به صورت نوعی قیام مزدکی - با نام نهضت سرخ علمان یا سرخ جامگان - درآمد که خود نوعی اعلام همکاری و همراهی با خرم دینان بود. وقتی عصیان او به این جا کشید، ماهیت ضد عربی، ضد خلافت و ضد اسلامی آن آشکار شد و مازیار در مقام رهبری خود را ناچار به ادامه آن دید. به الزام و تشویق مازیار، در بخش عمدهای از رویان و
طبرستان، روستاییان بر که فداییان شوریدند. زمینداران مهاجر را که از باز ماندگان اعراب عهد فتوحات بودند، از آن چه که آنان املاک خود میدانستند، بیرون راندند و اموال آنان را غارت کردند. مسجدها را ویران ساختند و زنان محلی، شوهران خود را از خانهها بیرون کردند. عده زیادی از مسلمانان ساری و آمل را بازداشت نمودند و به زور و تهدید از آنها یک جا خراج یک ساله را قبل از موعد مطالبه و دریافت کردند.
تبدیل نهضت ضد خلیفه به نهضت خرم دینی
با توسعه نهضت ضد خلیفه، که تبدیل به نوعی نهضت خرم دینی شد، زندگی مسلمانان در تمام این نواحی عرضه خطر شد. شکایت حال آنها خلیفه را، که تا آن هنگام به اهمیت این شورش نیندیشیده بود، دل نگران ساخت. به همین دلیل خلیفه دست به یک اقدام فوری زد و بلافاصله
عبدالله بن طاهر، فرمانروای خراسان را، که نهضت تا حدی به خاطر مخالفت با او آغاز شده بود، مأمور دفع آن کرد. افشین که در آذربایجان بود و به خاطر نقشههای خویش مازیار را به مقاومت تشویق میکرد، از توفیقی که
طاهریان در دفع شورش حاصل کردند به وحشت افتاد و با ارسال نامه و پیام مجدد کوشید تا مازیار را به ادامه مقاومت تشویق کند. اما این نقشه پیش نرفت و مازیار، به اغواء و خیانت برادرش کوهیار که با طاهریان ارتباط برقرار کرده و از آنها نوید و دلگرمیها یافته بود، بدون جنگ به چنگ دشمن افتاد. شورش مازیار و سرخ علمانش به شدت منکوب و سرکوب شد و او را با تشریفات خاص، که البته شامل انواع تحقیر و تمسخر بود به سامرا فرستادند و چون به عنوان مرتد تلقی میشد، محکوم به اعدام شد. جسدش را نزدیک جسد بابک که گفته میشد او نیز در اواخر امر با او وضعیت اتحاد گونهای داشت به دار آویختند «225 ق / 840 م».