در محل تولد سید جمال الدین اختلاف است , برخی ولادت ویرا در اسد آباد
همدان دسته ای در اسد آباد
افغانستان پنداشته اند .
از آغاز جوانی به تحصیل علوم اسلامی بقول برخی در همدان و
قزوین و
اصفهان و
مشهد پرداخت . بروایتی در 18 سالگی از راه
شیراز –
بوشهر به
هند رفت وپس مدتی توقف در آنسامان (حدود یکسال و چند ماه ) و آشنائی با برخی از مظاهر تمدن به مکه سفر کرد و از شهر های بین راه نیز بازدید بعمل آورد. زیرا این سفر نزدیک بیکسال بطول انجامید و پس از مدتی درنگ در حجاز در 273 به افغانستان بازگشت و ظاهرا" در خدمت دوست محمد خان پادشاه افغانستان بود و تا مرگ وی در 1284 و تا جانشینی محمد اعظم خان که با مارت رسید در کابل بسر برد و مورد مشورت محمد اعظم بود , تا اینکه در 1285
جمالدین از راه هند رهسپار حجاز گشت. چون در هند جنبشهای آزادی خواهانه بروز کرده بود، حکومت هند سیدجمال را از مراوده با مردم ممنوع کرد. لذا پس از چهل روز اقامت، با کشتی به مصر رفت و در این کشور با دانشمندان به مذاکره میپرداخت و به جامعالازهر رفت و آمد داشت و بجای رفتن به مکه به استانبول رفت، درین شهر مورد توجه و احترام عالی پاشا صدراعظم ترقیخواه عثمانی قرار گرفت اما با اختلافی که با شیخالاسلام ترکیه پیدا کرد. مجبوربه ترک
استانبول و سفر به مصر شد.
در مصر ریاضی پاشا وزیر مصری مبلغی مقرری برای سید از طرف دولت معین کرد، سید جمال نخست در خانه آنگاه در دانشگاهالازهر بتدریس علوم مختلف اسلامی پرداخت و شهرتی روزافزون یافت. علاوه بر نقش عمدهای که در امور سیاسی و بیداری افکار مردم داشت مؤسس شیوه جدیدی در نویسندگی عربی بود و یکی از شاگردان سید، شیخ محمد عبده رئیس جامعالازهر بود. سید را در نویسندگی عربی سخت با تآثیر میدانست.
و آنگاه به
اروپا رفته در
لندن اقامت کرد و پس از آن به پاریس رفت سه سال درین شهرماند و روزنامه
عروةالوثقی را با همکاری شیخ محمد عبده با نهایت فقر در پاریس انتشار داد در 1304 ه-ق به
تهران آمد و چندبار با ناصرالدینشاه ملاقات کرد.
شاه به سیدجمالالدین گفت: از من چه میخواهی، سیدجمال به شاه گفت دو گوش شنوا زیرا بقدری وضع ایران خراب بود که هر آزادهای را آزرده دل میساخت و وی با کمال جراُت و صراحت از وضع نابسمان ایران در حضور ناصرالدینشاه انتقاد کرد و لزوم اصلاحات اساسی را متذکر گشت و گفت:
پس از مدتی به روسیه رفت، در سال 1308 ناصرالدینشاه ویرا دعوت به ایران نمود اما چون سخنانش مطابق طبع استبداد نبود در حضرت عبدالعظیم بست نشست ولی ماموران استبداد ویرا با خواری و اهانت و آزار و اذیت از ایران تا مرز عراق برده آنگاه اخراج کردند سید مدتی در عراق ماند آنگاه به لندن رفت و در 1310 –هـ – ق بخواهش سلطان عبدالحمید وارد
استانبول گشت و درین شهر با همکاری میرزا آقاخان کرمانی ، شیخ احمد روحی ، ملکم خان وخبیرالملک کارهای مستبدانه ناصرالدینشاه را مورد انتقاد شدید قرار دادند و ایرانیان را بقیام دعوت میکردند . و سرانجام سید جمال الدین اسدآبادی به مرض بیماری سرطان فک دچار گشت و درگذشت . سید جمال الدین اسدآبادی در آغاز نهضت ایرانیان سهمی داشت و بسیاری از ستمها که دو راه آزادیخواهی و مبارزهاش با ستمگران تحمل کرد خود نشانه آنست
که تنها بگفتن و اندرز کردن اکتفا نکرده است از جمله ناصرالدینشاه دستور اخراجش را از بست حضرت عبدالعظیم میدهد و با اینکه مأموران او را میان برف و باران نیمه لخت میکشند و آنگاه سوار اسبی کرده و پاهایش را بزیر آن اسب میبندند و تا مرز عراق ویرا با خفت و خواری میبرند یک کلمه ملایم نسبت به شاه مستبد نمیگوید و در همه جا و وقت با مردانی و جرأت خاص خود ستمگری مستبدان را برمیشمردو زبان لعن و نفرین میگشاید . چون سید از ایران بامر شاه بوضع بسیار زننده اخراج و به عراق تبعید گردید ، به بصره رفت و نامهای بزبان عربی بحاج میرزاحسن شیرازی درباره نفوذ بیگانگان در ایران و امتیاز تنباکو نوشت .
در لندن ملاقاتهائی با میرزا ملکم خان کرد و سرانجام بانتشار روزنامهای بزبان عربی بنام ضیاءلحفافقین در ماه رجب 1309 اقدام کرد و دولت انگلستان میکوشید که آنرا تعطیل کند و سرانجام سید بدعوت سلطان عثمانی در اواخر همین سال یا اوایل سال 1310 به استانبول رفت.
سید نزدیک به چهار سال در استانبول بود و همان روش انقلابی تند خود را تعقیب میکرد و میرزا رضای کرمانی را تشویق بعدم قبول ظلم میکرد ومیرزا به تهران آمد و
ناصرالدین شاه را کشت . دولت ایران از عثمانی تقاضای استرداد سید را کرد اما عثمانی نپذیرفت .
بزرگترین آرزوی سید نهضت اسلامی و اتحاد مسلمین براساس ترقی و نجات از تسلط اروپا بود . بزرگترین کار سید در طی اقامت 9 سالهاش در مصر، تدریس علوم مختلف اسلامی و تربیت نسل جدیدی از جوانان روشنفکر بود .
درباره شخصیت سیدجمال الدین اسدآبادی آراء مختلف وجود دارد برخی بنا بعلل مجعول ازین مرد بزرگ ببدی یاد میکنند اما کسانی چون حاج سیاح ، حاج اعتماد السلطنه و ناظم الاطباء کرمانی که معاصر وی بودند سخن بستایش از دلیری و آزادیخواهی وی بمیان آوردهاند.
“ نخستین فروزنده آسمان شرف و جلال و اولین مربی عالم تربیت و کمال ، حاصل لواء آزادی و حریت و هواخواه حقوق بشریت پیشرو آزادی طلبان مملکت عجم و سرسلسله تربیت یافتگان طوایف و امم و ” ناظم الاطباء کرمانی .
“ در تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی
اسلام نام سیدجمال الدین در طلیعه پایهگذاران آزادی ، برابری ، برادری درخشندگی خاصی دارد ، هر کتاب ، رساله ، مقالهای درین باره بزبانهای زنده دنیا منتشر شده و میشود نقش سید و پیروان و شاگردان مدرسه او را در جنبشهای شرق اسلامی نمودار مینماید . ” کتاب سید جمال الدین افغانی تألیف مرتضی مدرسی چهاردهی
سیدجمال الدین اسدآبادی شاگردان و مریدان بسیار در ممالک اسلامی داشت که هر یک از آنها در راه بیداری واتحاد اسلامی وقومی به پیروزی از استاد کوششهائی نمودند شاید انگیزه قتل ناصرالدینشاه بوسیله میرزارضای کرمانی اهانتی بود که ناصرالدینشاه نسبت باین مرد بزرگ در اخراج از ایران بشرحی که گذشت از بست حضرت عبدالعظیم شهر ری بود .
“ سیدجمال الدین معروف به افغانی نه تنها در ایران شهرتی بسزا دارد بلکه در بسیاری از ممالک اسلامی مانند شبه قاره هندوستان ( هند – پاکستان ) و افغانستان و مصر و سوریه و لبنان و ترکیه بصفت یک عالم اسلامی ، سیاسی، انقلابی و مؤسس نهضت اتحاد مخالف شدید با استبداد حکام و سلاطین و امراء بوده و بشدت خواهان استقلال و قدرت و عظمت ملل و ممالک اسلامی و خلاص آنها از تسلط و نفوذ خارجیان اروپائی بوده است . و از اوایل عهد شباب علم مبارزه برافراشت و بعلت آنکه آغاز رشد و فعالیت و تبلیغ او در هند بود از همة ارباب سلطه جابروجائر داخلی و خارجی وی تمام عمر را بیشتر با علی درجه و شدیدترین وجهی ضدانگلیس مجاهدت کرد و تعصبی فوقالعاده در این باب داشت که گاهی حتی آثار افراط هم شاید درآن غیرت و حمیت طبیعی و معقول دیدهمیشد . و این حال شدت خصومت افراطی مکررا ” در وطن دوستان و انقلابیون هند هم دیده شده است …. ” نقل از مقاله سید حسن تقیزاده .
1- رسالهای تحت عنوان
ناتورالیست و ناتریالیستها
2- رساله دوباره اوضاع تاریخی و جغرافیائی و سیاسی افغانستان برخی از آثارش است .