ابوالحسن علی بن بویه
«320-338ق / 932-949 م»
ابوالحسن علی بن بویه پسر بزرگ ابو شجاع بویه که با پیوستنش به سپاه نصر بن احمد سامانی، شهرتی به هم زد و در طی مدت اندکی، شالوده حکومتی را در نواحی غرب و مرکزی ایران بنا نهاد که به
دیلمیان یا
آل بویه شهرت یافتند و حدود یک صد و بیست سال، کمابیش بر این نواحی حکمروایی کردند.
آغاز کار ابوالحسن علی بویه
ولایت کرج به علی واگذار شد
علی بن بویه از همان آغاز کار و به همراه برادرانش حسن و احمد از سپاه
آل سامان به ملازمان ماکان کاکی که خود نیز در آن ایام در خدمت سپاه
سامانیان بود پیوست و در اختلاف بین ماکان کاکی و مرداویج، از نزد ماکان و خدمت مرداویج که خود از طوایف
گیل بود و با
دیلمان اهل
گیلان تجانس بیشتر نشان میداد، درآمد و در
ری به عنوان فرمانده یک دسته از سپاه دیلم به خدمت پرداخت.
چندی بعد، از جانب مرداویج و ظاهراً به پایمردی کاتب قمی او؛ ابو عبدالله حسین بن محمد، معروف به کله «= کوتاه» که خود او بعدها در دستگاه آل سامان عهده دار
دیوان رسایل شد و به
شیخ عمید معروف گشت، ولایت کرج - کرج ابی دلف - به ابوالحسن علی بن بویه واگذار شد.
واگذاری کرج به پسر بویه ظاهراً بدان سبب بود که عامل آن ناحیه، مقارن آن اوقات موجبات ناخرسندی و بی اعتمادی مرداویج را فراهم آورده بود و هر چند سردار گیل، بلافاصله از این اقدام خویش پشیمان هم شد، اما پسر بویه، که
ابو عبدالله قمی او را به موقع از عزیمت فوری آگاه کرده بود، پیش از آن که حکم لغو مأموریت از جانب مرداویج را دریافت کند، از ری حرکت کرد و با برادرانش احمد و حسن به همراه عدهای که تعدادشان به زحمت به یک صد تن بالغ میشد به کرج وارد گشت.
در آن جا با محتشمان ناحیه با لطف و رفق بی سابقه رفتار کرد و به آسانی موفق شد مالی را که اهل ولایت از بابت خراج به عامل مرداویج مدیون بودند، وصول نماید. به علاوه چون پارهای قلعههای مجاور را که از مدتها قبل به دست خرم دینان این نواحی افتاده بود، از آنها باز ستاند و اموال و غنایم قابل ملاحظهای در این میان عایدش گردد. علی بن بویه، قسمتی از این غنایم را با سخاوت بین سپاهیان خویش تقسیم و بخشی را برای جلب سپاه جدید صرف نمود. آوازه این سخاوت به زودی در میان جنگجویان گیل و
دیلم پیچید و آنها را به خدمت وی کشاند.
واگذاری کرج و گرفتن اصفهان
مرداویج که از واگذاری کرج به وی پشیمان بود و توفیق پسر بویه را در تقویت موضع خویش، برای خود مایه نگرانی مییافت، از این اقدام اخیر او که تعداد سپاهیانش را بیش از اندازه افزایش داده بود، به شدت ناخرسند شد.
در واقع پسر زیار که ظاهراً میخواست پسر بویه را در حکومت کرج در مضیقه مالی قرار دهد، پرداخت مواجب عدهای از سرکردگان سپاه خود را به خزانه کرج حواله داد. علی بن بویه هم در حق آنها چندان گشاده دستی به خرج داد که سپاه یاد شده ترجیح داد در نزد پسر بویه باقی بماند.
عدهای از دیلمان هم که در این نواحی به خدمات سپاهی اشتغال داشتند، به سرکردگی شیرزاد از
جرفاذقان «=
گلپایگان» به نزد علی آمد و بدین گونه تعداد یاران وی به سیصد تن بالغ شد که در آن اوضاع آشفته و برای آن ناحیه بی دفاع، نیروی قابل ملاحظهای به شمار میرفت.
در این بین، مرداویج که بسط قدرت و تحکیم موضع پسر بویه را برای خود خطرناک دید، در صدد برآمد به هر وسیلهای که شده او را از سر راه بردارد.
علی بن بویه که به موقع از سوء نظر مرداویج آگاه شد، خدمت او را ترک گفت و به همراهی یاران مورد اعتماد خویش عازم
اصفهان شد.
در اصفهان، علی بن بویه، کوشش کرد تا به خدمت ابوالفتح که تعداد کثیری دیلمی در سپاه خویش داشت، در آید ولی به وی اجازه ورود به اصفهان را نداد و حتی با چهار هزار تن از سپاهیانش از شهر بیرون آمد تا از ورود پسر بویه ممانعت کند.
در جنگی که به ناچار روی داد، سپاه بزرگ مظفر، ناباورانه مغلوب و منهزم شد و اصفهان به دست پسر بویه افتاد.
خروج از اصفهان و گرفتن فارس
با این همه، علی بن بویه که با دویست سیصد تن مرد جنگی، اصفهان را از دست چند هزار سپاهی منسوب به خلیفه بیرون آورده بود، ظاهراً برای اجتناب از درگیری با سپاه مرداویج، در پایان دوباره توقف در اصفهان و پس از جمع آوری یک خراج بی هنگام، اصفهان را رها کرد و با عدهای که به زحمت به چهار صد تن میرسید، عازم فارس شد.
در بین راه هنگامی که سپاهیان علی بن بویه به
ارجان رسید، ابوبکر، برادر مظفر که در آن جا فرانروایی داشت، از پیش او به
رامهرمز گریخت و قلمرو حکومت وی به دست پسر بویه افتاد «ذی الحجه 321 ق / نوامبر - دسامبر 923 م». این اقدام پسر بویه، از سوی خلیفه عباسی به مثابه طغیان و شورش علیه دستگاه
خلافت تلقی شد.
علی بن بویه به منظور جلوگیری از اتحاد سپاه مرداویج که در این هنگام در اصفهان بود، با سپاه یاقوت در شیراز، ضمن آن نامهای به خلیفه نوشت و نسبت به وی اظهار انقیاد و اطاعت کرد، به تحریک
ابوطالب نوبندجانی از اعیان فارس که
نوبندجان بین راه ارجان به شیراز از وی استقبال کرده بود، عازم فتح شیراز شد. سپاه علی بن بویه در جنگی با سپاه دو هزار نفره یاقوت رو به رو شد و آنها را منهزم ساخت.
جنگ برای فتح شیراز
با شکست جلو دار سپاه یاقوت، اتحاد وی با مرداویج به سرعت شکل گرفت و پسر بویه که همواره از این اتحاد بیم داشت، به منظور ممانعت از برخوردش با سپاه مرداویج، از درگیری با یاقوت خودداری ورزید و حتی به فکر عزیمت به کرمان افتاد.
اما در حدود بیضاء، سپاه یاقوت راه را بر بویه بست و جنگ برای دو طرف ناگزیر شد و یاقوت با سپا عظیم خویش که عدهای از سپاه خاص خلیفه مثل ساجیه و حجریه هم در میان آن بود، در مقابل سپاه علی بن بویه که تعداد سپاهش به یک دهم سپاه یاقوت هم نمیرسید، مغلوب و منهزم شد «جمادی الثانی 322 ق / جون - جولای 934 م» .
علی به دنبال این پیروزی در تعقیب دشمن عازم شیراز شد. در راه زرقان به شیراز پسر بویه خبردار شد که یاقوت از شیراز هم گریخته و شهر را بی دفاع رها کرده است. با آن که در بین راه بعضی از اعیان ولایت و عمال خلیفه به وی پیوستند و او آنها را با محبت و تکریم پذیرفت، ورود وی به شیراز بی حادثه نماند. عدهای از دیلمیان سپاه بویه به دست غلامان یاقوت کشته شدند و به فرمان علی، برادرش
ابوالحسین احمد با شدت و خشونتی که خاص او بود، از این غلامان انتقام کشید.
ورود به شیراز و تشکیل دولت آل بویه
ورود سپاه فاتح به شیراز، به وجود آمدن دولت تازهای را که دولت آل بویه خوانده شد اعلام کرد. خلیفه الراضی بالله هم خلعت و لوای امارت فارس را در مقابل سالانه هشت میلیون درهم که پسر بویه تأدیه آن را تعهد کرد، برایش فرستاد «شوال 322 ق / سپتامبر 934 م».
تدابیری جهت حفظ دولت نو پای آل بویه
مقابله با مرداویج و یاقوت
در این میان، کار یاقوت و مرداویج نیز به اختلاف و سوء ظن کشید.
اهواز و رامهرمز و
ایذه و عسکر مکرم به دست مرداویج افتاد و یاقوت به
واسط بازگشت. علی بن بویه هم که وجود سپاه گیل و دیلم را در اهواز برای قلمرو نفوذ خود مایه تهدید یاقوت، کوشید با مرداویج از در صلح درآید،
هر چند قتل ناگهانی مرداویج، دلنگرانی علی را برطرف ساخت. یاقوت هم که برای رفع سوء ظن خلیفه و جلب رضای او، در حدود اهواز دوباره در صدد مبارزه با سپاه بویه برآمد، توفیقی نیافت و قتل او در 324 ق / 935 - 6 م« فارس را برای علی بن بویه از دغدغه و خطر ایمن کرد. اصفهان هم پس از قتل مرداویج، به دست حسن بن بویه که از حبس او گریخته بود، افتاد. احمد هم پس از یک لشکرکشی نافرجام به اهواز، عاقبت در 326 ق / 938 م، اظهار طاعت و انقیاد کرد و بدین گونه نواحی اهواز »=
خوزستان« نیز در قلمرو آل بویه درآمد.
مع هذا بر خلاف خطه فارس که استیلاء علی بن بویه در آن جا، از امنیت بالایی برخوردار بود، قلمرو آل بویه در اصفهان و اهواز بی منازع نماند و به تناوب شاهد درگیریهای مدعیان تازه قدرت و تهاجم خارجی بود.
برگزیدن جانشین
با ورود احمد به بغداد، خلیفه مستکفی برادران بویه را هر یک به لقبی مفتخر ساخت و ابوالحسن علی بن بویه را
عمادالدوله لقب داد «جمادی الثانی 334 ق / ژانویه 946 م». سلطه برادران بویه بر بغداد هم قلمرو دولت آل بویه را در فارس و جبال استحکام بیشتری بخشید.
عمادالدوله علی که امیر الامراء خاندان محسوب میشد و برادران دیگر از وی همچون پدری مشفق و ناصح فرمانبرداری میکردند، چون در این ایام خود را پیر و رنجور مییافت در صدد برآمد برای حفظ استحکام آل بویه، هم ارتباط برادرانش را بر اساس اتحاد و احترام متقابل مبتنی سازد و هم در باب جانشینی خود که آن را به فنا
خسرو، پسر رکن الدوله، میسپرد زمینه را فراهم سازد.
از این رو در ملاقاتی که با برادرش
معزالدوله که اکنون امیرالامراء بغداد بود، روی داد، معزالدوله حداکثر تکریم و احترام را نسبت به عمادالدوله به جای آورد «336 ق / 947 م» و سال بعد هم، فنا خسرو پسر رکن الدوله را به شیراز خواند و با آن که خود رنجور و بیمار بود، با جمیع سپاه خویش از وی استقبالی شاهانه کرد.
برادر زاده چهارده ساله خویش را در سرای امارت بر تخت نشاند و در حق وی تکریم و احترام به جای آورد و چندی بعد با تصفیههایی که در سپاه خویش صورت داد، سپاه را در طی آن از هر گونه امکان مخالفت با امیر جدید عاری ساخت. امارت را پیش از مرگ به فنا خسرو سپرد و خود چندی بعد در سن 59 سالگی دار فانی را وداع گفت «جمادی الثانی 338 ق / دسامبر 949 م».
همچنین ببینید: