آغاز جنگهاى ایران و عثمانى در زمان شاه محمد خدابنده
«986 ق / 1578 م»
مرگ شاه طهماسب اول و اختلافاتى که بعد از آن پادشاه میان سرداران قزلباش بر سر سلطنت ایران ظهور کرد، مایه ضعف دولت و سرکشى حکام ولایت و طوایف و اقوامىشد که در اطاعت دولت صفوى به سر مىبردند. در جریان این اختلافات، بسیارى از سرداران مجرب و با کفایت ایران کشته شدند و کارها در زمان شاه
اسماعیل دوم، بیشتر به دست جوانان بى تجربه و نو رسیده و خود رأى افتاد. امور لشکرى مختل شد و اتحاد در اتفاقى که در عهد شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب میان طوایف قزلباش، به ویژه در برابر دشمنان خارجى وجود داشت، به نفاق و دشمنى و رقابت مبدل شد. شاه اسماعیل دوم با آنکه به مدهب
تسنن مایل بود و در تقویت و ترویج آن مذهب مىکوشید، بر دولت عثمانى به چشم سوءظنن و بدبینى و خصومت مىنگریست. زیرا سلطان عثمانى بر خلاف آداب و رسوم سیاسى، سفیرى براى تبریک جلوس وى به ایران نفرستاده بود. حتى نوشته اند که به همین دلیل مصمم بود که لشکر به
بغداد کشد و آشکارا با سلطان عثمانى از در جنگ درآید، و همین تصمیم را هم یکى از علل کشته شدن او دانسته اند؛ زیرا سران قزلباش از بر هم زدن مصالحه نامهاى که میان شاه طهماسب و سلطان
سلیمان خان قانونى منعقد شده بود و تا آن زمان دوام داشت، ناخرسند و از تجدید جنگ میان دو کشور بیمناک بودند.
در مدت کوتاه حکمروایى شاه اسماعیل دوم، به علت رفتار سخت و سیاست خشونت آمیزى که وى نسبت به مخالفان خود و سران قزلباش در پیش گرفت، آرامش و صلح در ولایات و سر حدات ایران به
ظاهر برقرار بود، اما پس از مرگ وى و جلوس شاه محمد خدابنده، به علت بى کفایتى و سست رأیى و سیاست تردآمیز این پادشاه، زمام امور در آغاز به دست همسرش
مهد علیا و پس از قتل او بازیچه دست میرزا سلیمان وزیر و جمعى از رؤساى قزلباش بود. کار اختلال و بى نظمىامور کشور و طغیان و سرکشى طوایف و اقوام تابع ایران بالا گرفت، و طولى نکشید که دولت مرکزى با جنگهاى داخلى و تجاوزات خارجى مواجه گشت.
تهاجم عثمانی به آذربایجان در عهد شاه محمدخدا بنده
در نخستین سال پادشاهى محمد خدابنده، گروهى از کردان
مطیع ایران، که میان ولایت
وان و آذربایجان به سر مىبردند؛ چون از ضعف و اختلال دولت صفوى و نفاق سران قزلباش خبر یافتند، به سبب اشتراک مذهب به دولت عثمانى توجه کردند.
خسرو پاشا، حاکم وان، به دستور دربار عثمانى، ایشان را به غارت کردن نواحى غربى آذربایجان برانگیخت. سپس خود نیز با کردان یاغى به خاک ایران تجاوز کرد. امیر خان موصلوى ترکمان امیرالامراى آذربایجان هم در مقابله با این تهاجم کارى از پیش نبرد. مهاجمان کرد و ترک بى خبر بر نواحى
سلماس و ارومیه و خوى تاختند و آن حدود را به باد غارت دادند، و جمعى از مردم بى گناه را کشته و عدهاى دیگر را به اسارت گرفتند.
خبر حمله سپاه عثمانى به آذربایجان سبب شد که گروهى دیگر از طوایف کرد نیز یاغى شدند و تا حدود
مراغه را به باد غارت دادند. مردم
شروان هم، که از تعدیات حکام قزلباش به جان آمده بودند، به سلطان عثمانى توسل جستند و او را به گرفتن آن ولایت تشویق کردند.
نقض عهدنامه صلح توسط پادشاه عثمانی و تهاجم به ایران
سلطان مراد خان پادشاه عثمانى، چون اوضاع ایران را بر کشور گشایى و جبران شکستهاى پیشین مساعد دید، بر خلاف عهدنامه صلحى که در زمان جدش - سلطان سلیمان خان قانونى - میان دو دولت منعقد گشته و نسلا" بعد نسل معتبر شناخته شده بود، به پاشایانى که در ولایات شرقى عثمانى و در جوار سر حدات ایران حکومت داشتند، دستور تهاجم و حمله داد. طویل محمد پاشا صوقلى - وزیر اعظم عثمانى - نیز مصطفى پاشا معروف به لله پاشا، وزیر ثانى را به فرماندهى، یا به اصطلاح آن عصر، به سر عسکرى سپاه - فرماندهى لشکر - روانه ایران کرد.
مصطفى پاشا در روز 26 صفر سال 986 ق / 8 مه 1578 م از اسکوتارى، به عزم ایران حرکت کرد. در راه توسط یکى از امیران ایرانى نامهاى براى شاه محمد فرستاد که به فرمان سلطان عثمانى با سیصد هزار سوار و 600 توپ و شش هزار تفنگچى به ایران مىآید تا انتقام برادر او شاه اسماعیل دوم را از کشندگان وى بستاند! و همچنین از جانب سلطان مأمور است که عیسویان گرجستان را از حکام ستمکار ایرانى آزاد کند.
در همان حال پنج کشتى بزرگ و دو کشتى کوچک هم، که حامل سرباز و توپخانه و اسلحه بود، از طرف دولت عثمانى به بندر
طرابوزان فرستاده شد. ضمنا" سلطان عثمانى به محمد گراى خان تاتار - پسر دوستگراى خان - که مطیع آن دولت بود، دستور داد که سپاهیان تاتار از جانب دشت خزر و
دربند به ولایت شروان درآید و با مصطفى پاشا یارى کند.
حرکت مصطفی پاشا عثمانی به قزوین
همینکه خبر حرکت مصطفى پاشا و حمله سپاه تاتار به قزوین رسید؛ شاه محمد، به صوابدید وزیر و بزرگان دولت، نامهاى محبت آمیز به سلطان مراد خان نوشت و سبب نقض عهدنامه صلح را جویا شد، ولى مأموران عثمانى، پیک ایرانى را در سر حدات مرزى دستگیر و مانع رسیدن نامه به سلطان عثمانى شدند. مصطفى پاشا، از راه
ارزروم به ولایت قارص رفت و به تعمیر حلقه آنجا مشغول شد؛ در حالى که طبق مفاد پیمان، مقرر شد که قارص همواره ویران باقى بماند و هیچ یک از دو طرف نسبت به آباد کردن آنجا که در حقیقت منطقه بى طرف میان ولایت
ارمنستان از متصرفات ایران، و ارزروم، از ولایات عثمانى بود، توجه نکنند.
مصطفى پاشا از قارص وارد خاک
قفقاز شد و چون این خبر به قزوین رسید، از جانب شاه به امیر خان ترکمان، بیگلربیگى آذربایجان، و امام قلى خان
قاجار، بیگلر بیگى
قراباغ، و محمد خان تخماق استاجلو، بیگلر بیگى چخورسعد «ارمنستان»، دستور داده شد که به اتفاق یکدیگر از پیشروى قواى ترک جلوگیرى کنند. سواران امام قلى خان و محمد خان، براى دفع دشمنى به یکدیگر پیوستند، ولى امیر خان، به علت خصومتى که میان طوایف ترکمان و استاجلو بود، به ایشان کمکى نکرد. حکام قراباغ و ارمنستان با اندک سپاهى که در اختیار داشتند، در آغاز دستهاى از پیشقراولان دشمن را در هم شکستند و بسیارى از سران ترک و کرد سپاه لله پاشا را از پاى درآوردند، وى عاقبت نزدیک قلعه چلدر با شیطان قلعه از لله پاشا شکست خوردند و به علت نفاق و دشمنى سرداران قزلباش، بسیارى از سران و سربازان ایرانى کشته شدند «6 جمادى الثانى 986 ق / 10 اوت 1578 م»، و لله پاشا دو کله منار از سرگشتگاه ایرانى بر پا کرد.
تصرف گرجستان توسط لله پاشاه
لله پاشا بعد از این
پیروزى به خاک گرجستان رفت و قلعه
تفلیس را هم با شهر گورى IROG پایتخت سلاطین گرجى، به آسانى تصرف کرد و از آنجا به جانب شروان روانه شد. ارس خان، بیگلربیگى شروان، چون خود را در برابر قواى ترک ناتوان دید، آن ولایت را رها کرد و تا کنار رودخانه کر عقب نشست. لله پاشا، شروان را هم به صهولت گرفت و عثمان پاشا اوزدمر اوغلى، از سرداران ترک را به حکومت آن ولایت گماشت؛ سپس قلعهاى شماخى، بادکوبه و ارس را مستحکم ساخت و در شوال 986 ق / دسامبر 1578 م براى گذراندن فصل زمستان به ارزروم بازگشت.
چون خبر تصرف گرجستان و شروان، به قزوین رسید؛ مهد علیا که زمام امور ایران را در دست داشت، فرمان جمع آورى سپاه داد و با پسر خود حمزه میرزاى ولیعهد، و جمعى از بزرگان دولت و سران قزلباش، به عزم جلوگیرى از پیشرفت دشمن، راه آذربایجان پیش گرفت و در قراباغ توقف کرد.
تهاجم محمدگرای خان به شروان
در همان اوان به فرمان سلطان عثمانى، دستهاى از سپاهیان تاتار نیز از طرف محمد گراى خان، به کمک قواى ترک به شروان تاخته و گروهى از سرداران و بزرگان قزلباش را کشته بود. میرزا سلیمان وزیر، با چند تن از سران لشکر مأمور شدند که به شروان بتازند و سپاه ترک و تاتار را از آن دیار بیرون کنند. در جنگى که میان قواى قزلباش و تاتار در نزدیکى قلعه شماخى در گرفت، شکست در سپاه دشمن افتاد و عادل گراى خان - برادر امیر تاتار - گرفتار شد. عثمان پاشا، سردار ترک نیز ناچار قلعه شماخى را رها کرد و به دربند گریخت و قسمت بزرگى از ولایت شروان دوباره به تصرف ایران درآمد.
مهد علیا اصرار داشت که میرزا سلیمان و سرداران در تعقیب عثمان پاشا به قلعه دربند بتازند و با گرفتن آن قلعه، دست ترکان را یکباره از ولایت شروان کوتاه کنند؛ اما وزیر و همراهانش بر خلاف فرمان ملکه، با عادل گراى خان و غنایمى که به دست آورده بودند، به قراباغ بازگشتند. این امر، مایه رنجش ملکه از سرداران قزلباش گردید و ایشان را مورد سرزنش قرار داد؛ چون سرداران با او بى ادبانه سخن گفتند، به عنوان اعتراض، در شدت سرماى زمستان، با ولیعهد از قراباغ به قزوین بازگشت.
عادل گراى خان را در دربار ایران، براى جلب خاطر برادرش، معزز و محترم داشتند و با ملازمانش در یکى از عمارات شاهى جاى دادند. او نیز به اشاره دربار ایران، نامهاى به برادر نوشت و رفتار احترام آمیز و پسندیده دولت ایران را نسبت به خود گوشزد کرد و برادر را به ترک مخاصمه با پادشاه صفوى دعوت نمود.